Sunday, August 07, 2005

اسلام

امروز عصر که می خواستم بیام خونه، سوار یه تاکسی شدم. دو نفر عقب نشسته بودند و یک پسر حدودا 17 ساله با ظاهری بسیجی (تیب کلاسیک بسیجی دیگه! شلوار پارچه ای، پیرهن روی شلوار، ریش نا مرتب و ...) جلو نشسته بود. من هم عقب نشستم. یک کمی که ماشین حرکت کرد یه خانم حدودا 50 ساله دست تکان داد که سوار شه. طببیعتا چون عقب جا نبود باید جلو می نشست. یه دفعه دیدم اون بچه بسیجیه آشفته شد و مثل محکومی که به پای دار می ره شروع به تقلا کرد که یه مرد بیاد جلو بشینه و خانم عقب بشینه!!!!
به هر حال خانمه سوار شد و ملت هم شروع کردند به متلک و حرفای نیش دار پروندن!! بخصوص رانندهء بیچاره که از پس پسره اونو به سمت چپ هل می داد داشت از پنجره میفتاد پایین!!! پسره به هر بدبختی بود می خواست خودشو یه جوری نگه داره که مبادا مانتوی خانمه به پیرهنش تماس پیدا کنه و اسلام بر باد بره!!!

به محض اینکه یه نفر از عقب پیاده شده خانمه با حالتی اعتراض آمیز پیاده شد و اومد عقب نشست. پسره که پیاده شد سیل فحش و فضیحت شروع شد(البته یه سِریش رو هم در حضور خودش گفتند D:)!!
- "آدم اگه به خودش شک نداشته باشه این طوری نمیکنه"
- "بی شعور جای پسرِ من می موند"
- "اگه کسی معذب میشه می تونه یا تاکسی تلفنی بگیره یا کرایه دو نفر رو بده که کسی کنارش نشینه"
- "تقصیر خودمونه، حقمونه"
- "نخیر آقا، اسلام کی از این حرفا زده..."
(اینا بهداشتیاش بودند البته! D:)

خداییش(منظورم خدای خودمه، نه شما!)، اگه قراره اسلام با این جور چیزا حفظ بشه، همون بهتر که نشه!

ای کاش کمی می اندیشیدیم...

تعداد نظرها: 1

August 08, 2005 8:36 AM
توسط Anonymous Anonymous ...

These poor guys are brain-washed to an extent that they really think that they make a sin by sitting near an old lady with 50 cm thick clothes (manto o Chador)!

 

Post a Comment

<< Home